جدول جو
جدول جو

معنی سپه رانی - جستجوی لغت در جدول جو

سپه رانی
(سِ پَهْ)
لشکرکشی. عمل سپه ران. رجوع به سپهران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ تَ دَ / دِ)
رانندۀ سپه. حرکت دهنده سپه. فرمانده سپاه:
گردون علم برخوانمش انجم سپه ران بینمش
طاس از مه نو دانمش پرچم ز کیوان خوانمش.
خاقانی.
شبی کز شبیخون کشد تیغ چون خود
چو ماه از کواکب سپه ران نماید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
نطق کردن در مجمعی. عمل سخن ران. کنفرانس. نطق
لغت نامه دهخدا
(سِ پِ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج واقع در 33 هزارگزی باختر سنندج و 9 هزارگزی جنوب شوسۀ سنندج - مریوان. هوای آن سرد است و دارای 170 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، توتون، مختصر انگور و قلمستان، حبوب، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو است. مسجد و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا